آرتین مامان

آتش نشانی

  یکی از بازیهای مورد علاقه آرتین خان ما بازی با تلفن هست .  خوشبختانه جز ضربه زدن به تلفن و گاهی گرفتن شماره هایی که وجود ندارند اتفاق دیگری نیفتاده بود . تا اینکه ...    جمعه که مهمان مادرجون بودیم و طبق معمول آرتین خان در حال بازی با تلفن بود ما صدای الو بفرمایید رو از آنطرف خط شنیدیم  و چون هول شده بودیم تلفن را قطع کردیم .   با زدن دکمه تکرار متوجه شدیم که این گل پسر با شماره ۱۲۵تماس گرفته است!!!   ...
24 بهمن 1389

آلبوم آرتین

  این هم یه آلبوم از عکسهای آرتین خان تو یکسال اول زندگی .   آرتین یک روزه . ( بیمارستان ) آرتین ۲ ماهه ( تو بغل بابایی ) آرتین ۳ ماهه .   ۴ ماهگی . ( شست خوری هنگام خواب )   ۵ ماهگی . این هم پنج ماهگی آرتین تو مشهد . همراه مامان و بابا . ۶ ماهگی آرتین خان .   ۷ ماهگی :    ۸ ماهگی   ۹ ماهگی     ۱۰ ماهگی .     ۱۱ ماهگی . این هم جشن تولد یکسالگی . ...
23 بهمن 1389

آرایشگاه

  هفته پیش  با آرتین رفتیم   آرایشگاه عمو سجاد  تا موهای آرتین خان را کوتاه کنیم. کلی دلهره داشتیم که داد و قال راه بیندازد . اما خداییش آرتین جان حال اساسی به ما داد . اصلاْ گریه نکرد نه موقع کوتاه کردن موهایش و نه موقع سشوار کشیدن . پسرم واسه خودش مردی شده . این قبل از کوتاهی     این هم بعدش   اگه نمی نوشتم قبل و بعد  اصلاْ معلوم نبود !!!!   ...
12 بهمن 1389

سخت و شیرین

من و آرتین و آقای پدر رفتیم قدم زنی ! هم سخت بود و هم شیرین .    اولین بار بود که آرتین کفش می پوشید ( کفش سوت سوتی که خاله جونش خریده )  و با ما قدم می زد .. آقای پدر  میوه خرید و  من و آرتین دست در دست هم کمی قدم زدیم.   آرتین دوست داشت پاهای کوچولویش را  روی برگها یا ته سیگار و هر آشغالی که روی زمین بود بگذارد.  یا بنشیند روی زمین و با آنها بازی کند  . دوست داشت برود سمت موتوری که کنار پیاده رو پارک بود.   به فروشگاه   که رفتیم  .   مواظب بودم  به وسایل یخچال که باز بود دست نزند   که جع...
7 بهمن 1389

مامان یا بابا

  این آرتین جان ما برای من و آقای پدر تقسیم کار کرده!!  هر وقت دلش بازی و بغل می خواهد می رود سراغ بابایش و خودش را برایش لوس می کند  و جز پدرش کسی را نمی خواهد . هر وقت که گرسنه باشد و یا خوابش بیاید به سراغ من می آید . در این موارد سراغ پدرش نمی رود !!   ...
7 بهمن 1389
1